1 چون شمع منم سوخته ساخته ای خود را ز هوا در آتش انداخته ای
2 فرهاد صفت زان لب شیرین محروم جان را به فریب چشم درباخته ای
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 همیشه میل نگارم بود به سوی جفا نه مهر در دل سنگین او بود نه وفا
2 نه میل خاطر یاران نه شرم در دیده ترحّمی نه در آن دل بود نه ترس خدا
1 اوصاف تو کردیم همه ورد زبان را بر مهر تو کردیم سراسر دل و جان را
2 از دیده مرا آب روانست ز مهرت هم در سر مهر تو کنم روح و روان را
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به