جامی

جامی

جامی
جامی

چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم از جامی غزل 318

غزل 318 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم

🌙 حالت شب
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم آن به که به مژگان ز رخت دیده بدوزم

2 تنگ آمدی از من مگشا در نظرم روی بگذار که از آتش شوق تو بسوزم

3 خواهم چو مه نو ز تو انگشت نما شد زینگونه که کاهد غم تو روز به روزم

4 دل خون شد و سر خاک به راه غم عشقت در دل غم و در سر هوس توست هنوزم

5 شب شعله آهم ز تو بر سقف علم زد هر نی شد ازان مشعله خانه فروزم

6 از کشمکش هجر کمانیست خمیده این تن که بر او خشک شده پوست چو توزم

7 مو گفتم و جامی زمیان تو سخن راند جز خاطر دانا که کند فهم رموزم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم

شاعر شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم چه کسی است ؟

شاعر شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم جامی می باشد.

شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم چیست ؟

قالب شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم غزل است

مضمون اصلی شعر چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.