جامی

جامی

جامی
جامی

چون به خواری خواستی راند آخرم از از جامی غزل 504

غزل 504 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش کاشکی بارم نمی دادی ز اول سوی خویش

2 آب رویم تا ز خاک پای توست ای سرو ناز کس نبینم در همه عالم به آب روی خویش

3 با تو وصل ما همین باشد که از تیغ جفا خون ما ریزی و آمیزی به خاک کوی خویش

4 چون به شکل ابروی توست استخوان پهلویم کرده ام پیوسته دل را جای در پهلوی خویش

5 تا رخت را از صفا آیینه می دارند خلق برنمی دارم سر از آیینه زانوی خویش

6 گر نه چون موی میانت باشد اندر لاغری بگسلانم رشته جان از تن چون موی خویش

7 قتل جامی غمزه را فرما به دست خود مکش زحمت او دور دار از ساعد و بازوی خویش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش

شاعر شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش چه کسی است ؟

شاعر شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش جامی می باشد.

شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش چیست ؟

قالب شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش غزل است

مضمون اصلی شعر چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر