1 چون در کف روزگار گشتیم زبون چون ساغر عشق و آرزو گشت نگون
2 جاسوس خرد دگر چه جوید از ما گوید کزین شهر کشد رخت برون
1 دل در همه حال تکیهگاه است مرا در ملک وجود پادشاه است مرا
2 از فتنهٔ عقل چون به جان میآیم ممنون دلم خدا گواه است مرا
1 از ابر سیاه لعل و گهر میریزد وز دیدهٔ من خون جگر میریزد
2 بیروی تو از هر مژهام در گلشن دامندامن لاله تر میریزد
1 طفلی بودم غنوده بر بستر ناز برخاست ز دور نغمه های دمساز
2 تا گوش نهادم نه صدا بود و نه ساز ای شور جوانی! تو کجا رفتی باز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به