1 چون خواب نیاییم بدین چشم درون وز دل نشوی دمی چو اندیشه برون
2 زین چشم چه آید بجز از قطرۀ آب؟ زین دل چه گشاید بجز از چشمۀ خون؟
1 آن عهد که من داد طرب می دادم یک دم قدح باده زکف ننهادم
2 چون ریش همیشه با زنح بدکارم واکنون چو زنخ در پس ریش افتادم
1 تا بکف جام می توانم دید زهد و سالوس کی توانم دید؟
2 نکنم یاد زهد و صومعه هیچ تا رخ ترک فی توانم دید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به