1 چون نیست مجال روی و مویت دیدن راضی شدهام به خاک کویت دیدن
2 پر شد دو جهان ز حسن روی تو ولی اندازۀ چشم نیست رویت دیدن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 فراق آن قد و قامت قیامت است قیامت شکیب از آن لب شیرین غرامت است غرامت
2 به خدمت تو رسیدن صباح روی تو دیدن سعادت است سعادت سلامت است سلامت
1 میروی وز پی تو پیر و جوان مینگرند به تعجب همه در صورت جان مینگرند
2 هست رویت گل خندان و جهانی مشتاق همچو بلبل به تو در نعرهزنان مینگرند
1 یار ما محملنشین و ساربان مستعجل است چون روان گردم که زاب دیده پایم در گل است
2 میرود من در پیَش فریاد میدارم ولیک همچو آواز جرس فریاد ما بیحاصل است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به