چون زخم تازه دوخته ز خون از عرفی شیرازی غزل 501

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

چون زخم تازه دوخته ز خون لبالبم

1 چون زخم تازه دوخته ز خون لبالبم ای وای اگر به شکوهٔ او آشنا لبم

2 بی دردی آورد همه قول و طرب، مسیح گاهی به حال دل می گشا لبم

3 بستی لبم به شکوه و ذوق ادب شناخت هر موی من ادا کند این شکوه با لبم

4 بگذشت عمر و گفت و شنو با تو رو نداد ای بی نصیب گوشم و ای بی نوا لبم

5 صد بار لب گشودم و بر کس نریختم آن ها که موج می زند از سینه تا لبم

6 لب وعده کرده بود که گوید غمم به دوست وقت است اگر به وعده نماید وفا لبم

7 در دل گذشت یار و فرو ریختم بدان پیغام ها که داشت نهان از صبا لبم

8 اقرار کن که سنگ دلم بعد از آن اگر لب وا کنم به شکوه، به دندان بخا لبم

9 عرفی به ترهات زن آتش که جاودان ماند گرسنه گوشم و باشد گدا لبم

عکس نوشته
کامنت
comment