1 چون چرخ برافکند ردای زربفت بنشست به صد حیله و برخاست به تفت
2 گفتم که مرو چو این بگفتم که برفت رفتم که دمید صبح و آمد آگفت
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
1 بوالفرج را در این بنا که در آن اختلاف سخن فراوان گشت
2 سخنی چند معجب است که عقل بر وقوفش رسید و حیران گشت