- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این بگذری فارغ ز من آخر چه استغناست این
2 قد توست این یا بلایی بهر جان بیدلان برزمین نازل شده از عالم بالاست این
3 راز عشقت را چه سان دارم درون جان نهان چون ز روی زرد و اشک سرخ من پیداست این
4 دی خرامان می شدی وز هر طرف می گفت خلق دلبری بس چابک و شوخی عجب رعناست این
5 از سگانت دور دوشم مهربانی دید و گفت از رفیقان خود افتاده چرا تنهاست این
6 نیست هیچ از راستی به در طریق عاشقی لیک با طبع کج اندیشان نیاید راست این
7 موج زن شد خاطر جامی ز گوهرهای راز این غزل بشنو که یک گوهر ازان دریاست این