جامی

جامی

جامی
جامی

چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست از جامی غزل 397

غزل 397 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این

1 چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این بگذری فارغ ز من آخر چه استغناست این

2 قد توست این یا بلایی بهر جان بیدلان برزمین نازل شده از عالم بالاست این

3 راز عشقت را چه سان دارم درون جان نهان چون ز روی زرد و اشک سرخ من پیداست این

4 دی خرامان می شدی وز هر طرف می گفت خلق دلبری بس چابک و شوخی عجب رعناست این

5 از سگانت دور دوشم مهربانی دید و گفت از رفیقان خود افتاده چرا تنهاست این

6 نیست هیچ از راستی به در طریق عاشقی لیک با طبع کج اندیشان نیاید راست این

7 موج زن شد خاطر جامی ز گوهرهای راز این غزل بشنو که یک گوهر ازان دریاست این

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این

شاعر شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این چه کسی است ؟

شاعر شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این جامی می باشد.

شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این چیست ؟

قالب شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این غزل است

مضمون اصلی شعر چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر باحال, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر باحال, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.