چون نقاب زلف مشکین از از اسیری لاهیجی غزل 208

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشود

1 چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشود صبح صادق در شب دیجور ناگه رخ نمود

2 هم بچشم دوست دیدم چون جمالش جلوه کرد کافتاب از مشرق هر ذره تابان گشته بود

3 در تماشای رخ خوبان عالم جان ما دیده برچشم تو دارد کوری چشم حسود

4 هر دو عالم جلوه گاه شاهد حسن تو دید هرکه ره یابد دمی در مجلس اهل شهود

5 مهر رخسار تو می تابد ز ذرات جهان هر دو عالم پر ز نور و دیده نابینا چه سود

6 حسن او هر دم ز مه رویی دگر بنمودرو تادل هر عاشقی را او بروئی می ربود

7 جامه زهد اسیری در ازل چون بافتند گوئیا از شاهد و می بود او را تاروپود

عکس نوشته
کامنت
comment