- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشود صبح صادق در شب دیجور ناگه رخ نمود
2 هم بچشم دوست دیدم چون جمالش جلوه کرد کافتاب از مشرق هر ذره تابان گشته بود
3 در تماشای رخ خوبان عالم جان ما دیده برچشم تو دارد کوری چشم حسود
4 هر دو عالم جلوه گاه شاهد حسن تو دید هرکه ره یابد دمی در مجلس اهل شهود
5 مهر رخسار تو می تابد ز ذرات جهان هر دو عالم پر ز نور و دیده نابینا چه سود
6 حسن او هر دم ز مه رویی دگر بنمودرو تادل هر عاشقی را او بروئی می ربود
7 جامه زهد اسیری در ازل چون بافتند گوئیا از شاهد و می بود او را تاروپود