- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون غرهٔ افق ز شفق شد شقیق رنگ بر شاه روم تاختن آورد شاه زنگ
2 شب را ز روی، پرده برافتاد و رخ نهفت حور سپیدچهر، ز دیو سیاهرنگ
3 خورشید رخ نهفت و برآمد هلال عید خمیدهسر چو ابروی مهطلعتان شنگ
4 چون تازه بادرنگی سر زده ز شاخ وز برگ گشته پنهان نیمی ز بادرنگ
5 گفتی یکی نهنگ نهان شد در آب و ماند بر آب نیمی از سر دندان آن نهنگ
6 یا همچو جنگجویی کز بیم جنگیان افکنده خنجر از کف و بگریخته ز جنگ
7 یا جسته رنگ از کف صیاد با شتاب وندر میان دشت درافتاده شاخ رنگ
8 یا خادمی نهاده دویتی ز زر ناب ییش وزیر شرق خداوند فروهنگ
9 بخبخ به مرکبی که بدیدم به درگهت پویندهای بدیع و کرازندهای کرنگ
10 در دشت همچنان که بهدشت اندرون گوزن درآب آنچنان که به آب اندرون نهنگ
11 اندام او به نرمی چون دیبهٔ طراز اعصاب او به سختی چون شاخه زرنگ
12 پیش از خدنگ، بر سر آماجگه رسد بر پشتش ار کشی سوی آماجگه خدنگ