-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون دل دلیل نیست تن و [دل] برابر است آبی که [تشنگی] نبرد گل برابر است
2 [جایی] که بحر وصل به گرداب [بیخودی] است جام شراب و مرشد و کامل برابر است
3 مردی که [خو] به وادی حیرت گرفته است صحرا و باغ و جاده و منزل برابر است
4 گر خیر از برای عوض می کنند خلق پس در طمع کریم به سایل برابر است
5 عالم اگر شوی تو به «العلم نقطة» دانی که مرکز حق و باطل برابر است
6 شاه و گدا چو مرد مساوی است زیر خاک بر اسب یا پیاده به منزل برابر است
7 با توست یار، لیک سعیدا تو غافلی دریا همیشه با لب ساحل برابر است