-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ثمر دوحه عبدالعزیز دولت دین شد شرف ملک نیز
2 قاعده عدل عمر تازه کرد ملک و خلافت به یک اندازه کرد
3 کوه نشینان که ز ظلم سپاه خاسته بودند ز سرهای راه
4 پویه کنان بر سر راه آمدند بهر خبر پرسی شاه آمدند
5 کان شه پیشین ستمگر چه شد حال وی ازگردش اختر چه شد
6 وین شه عادل دل فیروز روز کیست که شد نیر عالم فروز
7 رهسپری گفت چه سان یافتید این خبر خیر که بشتافتید
8 مژده رساندند که بودی دلیر بر رمه زین پیش بسی گرگ و شیر
9 بر رمه از گرگ دلیری نماند شیر به خونخواری شیری نماند
10 بره و گرگند به هم گشته رام آهو و شیرند به هم در خرام
11 این همه از دولت این خسرو است کز قدمش رسم عدالت نو است
12 آن ز خساست صفت گرگ داشت بر سر ما گرگ دگر می گماشت
13 وین ز کرم چون به بزرگی رسید گرگ ز سر کسوت گرگی کشید
14 هست درین مرحله خرد و بزرگ با دهن یوسف و دندان گرگ
15 گر چه بود خوش لب خندانشان جامی و صد زخم ز دندانشان