1 چون خاک زمین اگر عناکش باشی وز باد هوای دهر ناخوش باشی
2 زنهار! ز دست ناکسان آب حیات بر لب ننهی، گرچه در آتش باشی
1 ساقی قدحی شراب در دست آمد ز شراب خانه سرمست
2 آن توبهٔ نادرست ما را همچون سر زلف خویش بشکست
1 روی ننمود یار چتوان کرد؟ چیست تدبیر کار چتوان کرد؟
2 در دو چشم پر آب نقش نگار چون نگیرد قرار چتوان کرد؟
1 بیرخت جان در میان نتوان نهاد بییقین پا بر گمان نتوان نهاد
2 جان بباید داد و بستد بوسهای بیکنارت در میان نتوان نهاد