چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا از جویای تبریزی

جویای تبریزی

جویای تبریزی

جویای تبریزی

چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا

1 چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا

2 مشهدم جولانگه او گر شود در زیر خاک می دود چون ریشه از دنبال سروش دل مرا

3 در جوابم وا نشد هرگز لب تمکین یار بخت آنم کو که گردد حل این مشکل مرا

4 طبع وحشت مشربان پیوسته کثرت دشمن است بار خاطر می شود سنگینی محفل مرا

5 از تو گویم بعد از این کز خویشتن ببریده ام از مرا گفتن پشیمانم که خواهد دل ترا

6 همچو شاخ نازک گل از نسیم نوبهار جوش مستی می کند در هر طرف مایل ترا

7 ای زخود غافل چه در تعمیر تن جان می کنی زندگانی صرف شد در کار آب و گل ترا

8 گر سراپا دست و پای سعی گردی همچو موج دور می اندازد از پهلوی خود ساحل ترا

9 خاطرت را فیض بخشش بشکفاند باغ باغ برگ عیشی نیست جویا چون کف سائل ترا

عکس نوشته
کامنت
comment