1 چون سبزه دمیده شد به بستان رخت بشکفت بنفشه در گلستان رخت
2 دارد همه روز و شب فغان بلبل مست کافسوس که زاغ شد نگهبان رخت
1 عاشقیم و مست صهبای لقا از خودی بیگانه با حق آشنا
2 در شعاع آفتاب روی او نیست گشته هست گشته بارها
1 مرتضی آن منبع صدق و صفا آن وصی و جانشین مصطفی
2 گفت هر گه من تفکر می کنم خلق عالم را تصور می کنم
1 گر هوای این سفر داری دلا دامن رهبر بگیر و برتر آ
2 خود ارادت ترک عادت می شمر ترک عادت را سعادت می شمر