چون یکی لحظه گفت و گو کردند از جامی هفت اورنگ 141

چون یکی لحظه گفت و گو کردند

1 چون یکی لحظه گفت و گو کردند هر فتوحی که بود آوردند

2 شیخ مالید دست و پیش نشست برد اول به نان و حلوا دست

3 پاره ای خورد و پاره ای بگذاشت پاره ای بخش غایبان برداشت

4 نقل و خرما به دست خود سره کرد نامزد از برای شبچره کرد

5 بهر اهل فتوح فاتحه خواند وز پی فاتحه معارف راند

6 گاه تفسیر گفت و گاه حدیث گاه تسویل های دیو خبیث

7 یک زمان از سخن نیارامید تا به نقل مشایخ انجامید

8 گاهی از شیخ خویش راند سخن گاهی از شیخ شیخ پیر کهن

9 از کرامات آن دقایق خواند وز مقامات این حقایق راند

10 سخنان گفت جمله پخته و نغز لیک از پوست پی نبرد به مغز

11 چون تو باشی ز ذوق حال تهی ذوق و حال کسان چه شرح دهی

12 خواجه را هیچ نی چه سود فغان که فلان داشت این و بهمان آن

عکس نوشته
کامنت
comment