1 چون شانه و سنگ اگر پذیرد رایت تا فرمائی به لعل گوهرزایت
2 دستی به صد انگشت زنم در زلفت بوسی به هزار لب نهم بر پایت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ایام بر آن است که تا بتواند یک روز مرا به کام دل ننشاند
2 عهدی دارد فلک که تا گرد جهان خود میگردد مرا همی گرداند
1 ما بندگی آن رخ زیبات کنیم و آزادگی طرهٔ رعنایت کنیم
2 شطرنج غمت مدام چون ما بازیم باید که دلت نرنجد ار مات کنیم
1 خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت
2 خورشید خطی به بندگیش میداد کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به