1 چون شحنه مرا پنجه ی تقدیر گرفته ست کو آنکه بپرسد به چه تقصیر گرفته ست
2 هرجا که به جوش آمده دیوانه ای، از رشک اعضای مرا رعشه چو زنجیر گرفته ست
3 ای مرغ چمن، از اثر باد خزان است کآواز تو چون بلبل تصویر گرفته ست
4 چون خضر تواند کند اصلاح دل ما؟ ویرانه ی ما را ره تعمیر گرفته ست
5 مشاطه پی منع سلیم از دل روشن آیینه ی خود داده و شمشیر گرفته ست