- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
3 هر چه فرمودی به جان کردم قبول لیکن از بی صبری خویشم ملول
4 نیست از دست دل رنجور من صبر بر فرموده ات مقدور من
5 بارها با خویش اندیشیده ام در خلاصی زین بلا پیچیده ام
6 لیک چون یادم ازان ماه آمده ست جان من در ناله و آه آمده ست
7 ور فتاده چشم من بر روی او کرده ام روی از دو عالم سوی او
8 در تماشای رخ آن دلپسند نی نصیحت مانده بر یادم نه پند