- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون سلامان شد حریف ابسال را صرف وصلش کرد ماه و سال را
2 باز ماند از خدمت شاه و حکیم هر دو را شد دل ز هجر او دو نیم
3 چون ز حال او خبر جستند باز محرمان کردندشان دانای راز
4 بهر پرسش پیش خویشش خواندند با وی از هر کجا حکایت راندند
5 نکته ها گفتند از نو و کهن تا به مقصود از طلب آمد سخن
6 شد یقین کان قصه از وی راست بود داستانی بی کم و بی کاست بود
7 هر یک اندر کار وی رایی زدند در خلاصش دستی و پایی زدند
8 بر نصیحت یافت کار آخر قرار کز نصیحت نیست بهتر هیچ کار
9 از نصیحت ناقصان کامل شوند وز نصیحت مدبران مقبل شوند
10 از نصیحت زنده گردد هر دلی وز نصیحت حل شود هر مشکلی
11 ناصحان پیغمبرانند از نخست گشته کار عقل و دین زیشان درست
12 هر که از پیغمبری دم زد بر او جز نصیحت ز آسمان نامد فرو