-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
2 تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
3 تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار هر دمش چشم من آب از مژه پرنم زد
4 وصل تو ملک سلیمان بود و لب خاتم لب تعظیم خوش آن کس که بر آن خاتم زد
5 کعبه میخانه بود چشمه زمزم خم می کفن خویش خوش آن زنده که بر زمزم زد
6 گر به دور لب جانبخش تو بودی عیسی با وجود تو نیارستی از احیا دم زد
7 عیش پابوس تو تا یافت به عالم جامی پشت پا بر طرب و عیش همه عالم زد