چون شمع ما را هم زبان، گرم از حزین لاهیجی غزل 818

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

چون شمع ما را هم زبان، گرم سخن خواهد شدن

1 چون شمع ما را هم زبان، گرم سخن خواهد شدن امشب عجب هنگامه ای در انجمن خواهد شدن

2 گاهی در آن زلف دو تا، افتاده گه در دست و پا یارب نمی دانم کجا، دل را وطن خواهد شدن

3 زینسان که هست از هرگذر، وحشی غزالم جلوه گر دامان صحرای نظر، دشت ختن خواهد شدن

4 شمع رخ روشنگرم سوزد اگر بال و پرم پروانه از خاکسترم، عطر کفن خواهد شدن

5 امشب حریر شعله را خواهد فتاد آتش به جان از تاب می ﺁﻥ گل بدن، ته پیرهن خواهد شدن

6 آسوده باشد خاطرت، ای بوالهوس از خوى او جوری اگر در کوی او باشد به من خواهد شدن

7 زینسان اگر آسان کند شور جنون دشوارها هر خار این وادی مرا سرو و سمن خواهد شدن

8 با عاشقان جور و جفا، با ناکسان مهر و وفا این رسم نو در دل مرا، داغ کهن خواهد شدن

9 گر عندلیب خامه ات، ترک نوا گوید حزین گلشن به مرغان چمن، بیت الحزن خواهد شدن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر