1 چون مست من سوار به عزم شکار شد شیر از پی گریز به آهو سوار شد!
2 بر من گذشت سروی و از شوق دامنش همچون چنار دست من از کاروبار شد
3 می را بود به خون سیاووش نسبتی هرجا که فتنه ای ست ازو آشکار شد
4 بالید چون حباب تن ناتوان من آب و هوای میکده ام سازگار شد
5 در نافه مشک کهنه چو شد، خاک می شود در دیده ام خیال خط او غبار شد
6 دیگر سلیم موسم شور جنون رسید دیوانه مژده باد که فصل بهار شد!