1 چون است که عشق اول از تن خیزد زو بر دل و تن هزار شیون خیزد
2 آری بخورد زنگ همی آهن را هر چند که زنگ هم ز آهن خیزد
1 ای سپهسالار شرق ای پشت ملک ای صدر دین ای زریر ای بوحلیم ای کوه حلم ای بحر کین
2 آفتابی تو ز موکب گرد تو ساکن سپهر آسمانی تو به مرکب زیر تو جنبان زمین
1 ای شیر دل ای زریر شیبانی ای قوت بازوی مسلمانی
2 ای رای تو چشم عقل بیداران ای خشم تو تیغ تیز سلطانی
1 گه نیک به گفتار برافروخت مرا گه سخت به کردار جگر سوخت مرا
2 چون بستن گفتار بیاموخت مرا بر تخته عشق کرد و بفروخت مرا