مرا چون عاشقی دارالامانست از قاسم انوار غزل 129

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

مرا چون عاشقی دارالامانست

1 مرا چون عاشقی دارالامانست دلم با دوست سر بر آستانت

2 ز «سبحان الذی اسری » بمقصود همه ره کاروان در کاروانست

3 همه گم کرده اند این راه، اما چو وابینی همه با همگنانست

4 چو می داند بجانش دوست دارم ازین هم نیز با ما سرگرانست

5 مگر، ای ساربان، محمل روان شد؟ جرسها را فغان اندر فغانست

6 کلید گنج معنی را بدست آر وگرنه گنج عرفان جاودانست

7 دلت از یاد حق چیزی ندانست همه میل دلت با چینه دانست

8 اگر رومی رومی در حقیقت چرا میل دلت با زنگیانست؟

9 نیارامد دل قاسم بجز دوست درین احوال سری درمیانست

عکس نوشته
کامنت
comment