1 چون لعل کند سنان سر از خون جگر وز تیغ کبود تو بجنبد گوهر
2 گر ز آب روان بود عدو را پیکر در آتش زخم تو شود خاکستر
1 در روزگار کامروا باد و شاد خوار شاه ملوک و صدر سلاطین روزگار
2 سلطان ابوالملوک ملک ارسلان ، که چرخ ایوانش را بدیده نهادست بر کنار
1 میرود سنجابگون بر چرخ از دریا بخار می کند پر حواصل بر سر عالم نثار
2 مرکز خاک آهنین شد پاک و مستولی شدست بر زر گردون سرب سیما سحاب سیم بار
1 همایون جشن عید و ماه آذر خجسته باد بر شاه مظفر
2 امیر انشاه بن قاورد جغری جمال دین و دین را پشت و یاور