1 چون جمال خود هم اندر خود تماشا کرد عشق رفت و نام عاشق و معشوق پیدا کرد عشق
2 بود عاشق باطن و معشوق ظاهر شد به عکس سرباطن را چو در ظاهر هویدا کرد عشق
3 خود به خود می دید خود را بهر تکمیل ظهور بر من و تو جلوه در مرآت اشیا کرد عشق
4 چون ز اشیا هریکی مرآت اسم دیگر است زان مرائی بر دل ما کشف اسما کرد عشق
5 چون از اسما حسب الامکان حظ خود برداشتم روی سیر ما ز اسما در مسما کرد عشق
6 خواست تا بیند به چشم ما جمال خویش را لاجرم جا در سواد دیده ما کرد عشق
7 تا نبیند در همه کون و مکان جز نور او چشم جامی را به نور خویش بینا کرد عشق
دیدگاهها **