بهر که قصه دل گفته ام دلش از هلالی جغتایی غزل 67

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست

1 بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست

2 منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست

3 مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را که چشم بندی آن نرگس پر افسونست

4 همای وصل تو پاینده باد بر سر من که زیر سایه او طالعم همایونست

5 کنون که با توام، ای کاش دشمنان مرا خبر دهند که: لیلی بکام مجنونست

6 طبیب، گو: بعلاج مریض عشق مکوش که کار او دگر و حال او دگرگونست

7 هلالی، از دهن و قامتش حکایت کن که این علامت ادراک طبع موزونست

عکس نوشته
کامنت
comment