1 چون نیست ترا مهر و وفا در رگ و پوست واندر نظرت هر آنچه زشت است نکوست
2 من دشمن جان این دل پرهوسم تا خود به چه خوشدلی ترا دارد دوست
1 بی نام تو نقش سکه وارون گردد بی یاد تو کام خطبه خوان خون گردد
2 زیبد که زبان خاطب الکن گردد تا وضع زبان و دل دگرگون گردد
1 تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست
2 نی مپندار که از دوری روی تو مرا راحت زندگی و لذت برنایی هست
1 ای جمال تو رونق گلزار بنده زلف تو نسیم بهار
2 زلف مشکین به گرد روی نکوت چون بر اطراف آفتاب غبار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به