1 چون مرا نیست از فلک بهره آن نکوتر که بر چنم مهره
2 تیز خورشید بر بروت زحل . . . مریخ در . . . زهره
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ناگاه چو بشنید شهنشه خبر شیر فرمود که تازید سبک بر اثر شیر
2 چندانکه خبر گشت یقین شاه ز مرکب بر پیل شد و کرد چو شاهان خطر شیر
1 دیدم به خواب دوش براقی ز نور جان میدانش نی ولیکن جولانش بیکران
2 بالای او وجود و هم او طایر از وجود پهنای او مکان و هم او فارغ از مکان
1 داند جهان که قره عین پیمبرم شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
2 دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به