1 چون به بنفشه ستان کز شب دیجور زاد تازه سمن ها شکفت ار نفس بامداد
2 گویی هر زر و سیم که داشت در مغز دل خاک به رخ برفشاند سنگ به دل در نهاد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
1 از جور زمانه را جدا کرد با عدل به لطفش آشنا کرد
2 آن شاه که تخت مملکت را چون چشمه مهر پرضیا کرد
1 خردم نمود گردش چرخ چو آسیا واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا
2 از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک باد هوا نیم من و شد باد من هوا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به