چون شه از پند سلامان شد خموش از جامی هفت اورنگ 52

چون شه از پند سلامان شد خموش

1 چون شه از پند سلامان شد خموش شد حکیم اندر نصیحت سخت کوش

2 گفت کای نوباوه باغ کهن آخرین نقش بدیع کلک کن

3 حرفخوان دفتر هفت و چهار خط شناس صفحه لیل و نهار

4 خازن گنجینه آدم تویی نسخه مجموعه عالم تویی

5 قدر خود بشناس و مشمر سرسری خویش را کز هر چه گویم برتری

6 آن که دست قدرتش خاکت سرشت حرف حکمت در دل پاکت نوشت

7 پاک کن از نقش صورت سینه را روی در معنی کن آن آیینه را

8 تا شود گنج معانی سینه ات غرق نور معرفت آیینه ات

9 چشم خویش از طلعت شاهد بپوش بیش ازین در صحبت شاهد مکوش

10 چیست شاهد صورتی پر عار و عیب از هوس نی دامنش پاک و نه جیب

11 بر چنین آلودگی مفتون مشو وز حریم عافیت بیرون مشو

12 نطفه در تن مایه بخش جان توست قوت اعضا قوت ارکان توست

13 ای ز شهوت با تن و جان در ستیز گوش دارش خواهی و خواهی بریز

14 بودی از آغاز عالی مرتبه بر فراز چرخ بودت کوکبه

15 شهوت نفست به زیر انداخته در حضیض خاک بندت ساخته

عکس نوشته
کامنت
comment