-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بگذرد به شهر چنین سرو قامتی از هر طرف ز خلق برآید قیامتی
2 عالم چنان ملاحت حسنت فروگرفت کز هیچ کس امید ندارم سلامتی
3 در دور چشم مست تو هشیار کس نماند تا مست عشق را کند اکنون ملامتی
4 چون روزگار در طلبت صرف میکنیم ما را به روز حشر نباشد ندامتی
5 صاحبنظر چوروی تو را دید گفت هست بر چشم آفتابپرستان غرامتی
6 خورشید میزند نفس آتشین مگر او را ز عاشقان تو باشد علامتی
7 گفتی که عاقبت بنوازم همام را قد ضاع فی انتظارک عمری الی متی