1 چون مساعد نیست ساعد بهر نفط حمله از هر سو به ساعد میشود
2 بهر یک (میم) این همه غوغا ز چیست ساعد از حرفی مساعد میشود
1 هوشم ربوده ماه قدحنوشی خورشیدروی زهره بناگوشی
2 زنجیر دل ز جعد سیه سازی گلبرگ تر به مشک سیه پوشی
1 در چمن چون شاخ گل نازکتنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است
2 چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است
1 ای باغبان طرفه که خواهی به دست عدل از باغ ملک دور کنی مار و مور را
2 آنان که دفع گربه و روباه میکنند رخصت کجا دهند سباع شرور را