- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون میرود نافه میبالد چنان کز پوست بیرون میرود
2 میکشد با آنکه بار یک جهان دل را به دوش سرو آزادم ببین نام خدا چون میرود
3 بس که چشم میْپرستت دشمن هشیاری است گر فلاطون آید از بزم تو مجنون میرود
4 جهل باشد رنجش از دخل کج ارباب جهل حرف در بیدردی یاران محزون میرود
5 من نمیگویم تویی دزد دل اما چون کنم کز کنارم تا سر کویت پی خون میرود
6 گر فتد جویا به دریا عکس روی ما من همچو سیل تند هامون سوی جیحون میرود