چون شود محو از دل خاکی از جویای تبریزی غزل 720

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چون شود محو از دل خاکی سرشت ما غبار؟

1 چون شود محو از دل خاکی سرشت ما غبار؟ کی به افشاندن رود از دامن صحرا غبار؟

2 ای نسیم از کوی او مگذر که می ترسم شود در دلش بوی گل از نازک مزاجیها غبار

3 بسکه بیکس دشمنند ارباب دولت، می شود گوهر از گرد یتیمی در دل دریا غبار

4 مهرهٔ گل ریزدم هر قطره اشک از چشم تر دور ازو در خاطرم بگرفته از بس جا غبار

5 آمدی مستانه و غمها به شادی شد بدل باد دامانت فشاند از چهرهٔ دلها غبار

6 من کی ام کز من توان رنجید آنکه بی سبب کیست جویا؟ بنده، جویا؟ خاک ره، جویا؟ غبار!‏

عکس نوشته
کامنت
comment