چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید از قاآنی غزل 36

چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید

1 چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید هشیار رود از هوش بی هوش به هوش آید

2 سر تا به قدم مردم از وجد به رقص آیند آواز دلاویزش هرگه که به گوش آید

3 از نغمه لب نوشش‌ صد نیش زند بر دل من بندهٔ این نیشم کز آن لب نوش آید

4 از پای نشیند غم چون او به طرب خیزد خاموش شود بلبل چون او به خروش آید

5 زلفش چو شب دنیا کوتاه و بلند افتد گه تا به کمر ریزد گه تا سر دوش آید

6 ماه از نگرد رویش از شرم به زیر افتد خام ار شنود صوتش از شوق به جوش آید

7 گویی که امیر امروز باشد نبی مرسل کز لحن ویش درگوش آواز سروش آید

8 آن شاهدگویا را کس وصف نمی‌داند قاآنی ازین گفتار آن به که خموش آید

عکس نوشته
کامنت
comment