چون صبح به بر، دیدهٔ من از حزین لاهیجی غزل 295

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت

1 چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت

2 آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش هر نافهٔ داغم، به گریبان ختنی داشت؟

3 نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی آن عهد که با طرهٔ پیمان شکنی داشت

4 هر تار به راهی رود از زلف حواسم جمعیت احباب، پریشان شدنی داشت

5 در جیب گریبان، گل چاکی نفشاندم تا سینه ام از غنچهٔ پیکان چمنی داشت

6 چشم از غم محرومی دیدار چه می کرد گر فرصت یک ره، مژه بر هم زدنی داشت؟

7 از ضعف رسا، خانه نشینیم وگر نه دیوانهٔ ما هر گذری، انجمنی داشت

8 بودش سخن از حسرت آب دم تیغت در پیش تو آن روزکه زخمم دهنی داشت

9 از شوق تو دل خانه به دوش است وگر نه درکوی غم، آواره ما هم وطنی داشت

10 بیکار نیارست کند دست مرا مرگ بستد ز گریبان و به چاک کفنی داشت

11 عمریست حزین از نظرت رفت ونگفتی درگاه صنم خانهٔ ما، برهمنی داشت

عکس نوشته
کامنت
comment