- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت
2 آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش هر نافهٔ داغم، به گریبان ختنی داشت؟
3 نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی آن عهد که با طرهٔ پیمان شکنی داشت
4 هر تار به راهی رود از زلف حواسم جمعیت احباب، پریشان شدنی داشت
5 در جیب گریبان، گل چاکی نفشاندم تا سینه ام از غنچهٔ پیکان چمنی داشت
6 چشم از غم محرومی دیدار چه می کرد گر فرصت یک ره، مژه بر هم زدنی داشت؟
7 از ضعف رسا، خانه نشینیم وگر نه دیوانهٔ ما هر گذری، انجمنی داشت
8 بودش سخن از حسرت آب دم تیغت در پیش تو آن روزکه زخمم دهنی داشت
9 از شوق تو دل خانه به دوش است وگر نه درکوی غم، آواره ما هم وطنی داشت
10 بیکار نیارست کند دست مرا مرگ بستد ز گریبان و به چاک کفنی داشت
11 عمریست حزین از نظرت رفت ونگفتی درگاه صنم خانهٔ ما، برهمنی داشت