چون شمع ز خود گرم شتابم از حزین لاهیجی غزل 567

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند

1 چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند از قافلهٔ اشک فراتر قدمی چند

2 حیف است تن و جان شود از وصل حجابت تا کی به میان فاصله بینی عدمی چند؟

3 غم می دهد از هر طرفی عرض، سپاهی کو پرچم آهی که طرازم علمی چند؟

4 تا وادی شیبم ز کجا سر به در آرد طی کرده ام از کوچهٔ تن، پیچ و خمی چند

5 ناموس مسلمانیم ای یأس نگهدار بر طاق دلم چیده تمنّا، صنمی چند

6 نو کیسه گمان کرده همانا مژه ما را کز پارهٔ دل ریخت به دامان درمی چند

7 نوک قلمم کند شد از موی شکافی بس شانه زدم زلف پریشان رقمی چند

8 در وادی گفتار، ز ما پیشتری نیست این راه سپردیم به پای قلمی چند

9 محروم حزین ، از در دل کس نتوان کرد در دامن دریوزه کنان ریز غمی چند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر