ای صد هزار چون من خاک در از هلالی جغتایی غزل 416

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

ای صد هزار چون من خاک در سرایی

1 ای صد هزار چون من خاک در سرایی کز وی برون خرامد مثل تو دلربایی

2 خواهم که با تو باشم، اما کجا نشیند مثل تو پادشاهی با همچو من گدایی؟

3 با آن لباس نازک دانی که چیست قدت؟ سروی که باشد او را از برگ گل قبایی

4 شادم بگوشه غم از آه و ناله خود کین آه و ناله آخر سر میکشد بجایی

5 گر ز آن بلای جانها بد رفت در حق من یارب، نگاه دارش از هر بد و بلایی

6 ای پادشاه خوبان، بیداد و ظلم تا کی؟ اندیشه کن، خدا را، از آه مبتلایی

7 گویند: کای هلالی، در عشق چیست کارت؟ هر دم جفا کشیدن از دست بی وفایی

عکس نوشته
کامنت
comment