1 چون من نه منم چه جان و تن باشم و بس کان اولیتر که خویشتن باشم و بس
2 تا کی ز نبود و بود، چون در دو جهان گر باشم وگرنه، همه من باشم و بس
1 ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
2 کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
1 حسن تو رونق جهان بشکست عشق روی تو پشت جان بشکست
2 هر سپاهی که عقل میآراست غمزهٔ تو به یک زمان بشکست
1 قبلهٔ ذرات عالم روی توست کعبهٔ اولاد آدم کوی توست
2 میل خلق هر دو عالم تا ابد گر شناسند و اگر نی سوی توست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند