چون سر راه تو گیرم دادخواه از جویای تبریزی غزل 997

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو

1 چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو گویی این نالش ز دست کیست آه از دست تو

2 از فشار پنجهٔ جورت چه مالش‌ها نیافت ار دلم رحمی که خون شد بی‌گناه از دست تو

3 نور رخسار تو شب را کرده روشن‌تر ز روز اوفتاد از بام گردون طشت ماه از دست تو

4 بس که رنگین است چون گل از حنا سرپنجه‌ات رشتهٔ یاقوت برگردد نگاه از دست تو

5 شد قران پنجهٔ خورشید با ماه تمام از حیا تا کرده رخسارت پناه از دست تو

6 تا جهان باقیست باشد دست بر بالای دست در نظرها پر خنک گردیده ماه از دست تو

7 نیست در اندیشه‌ات جویا جز امید کرم گرچه کاری برنیاید جز گناه از دست تو

عکس نوشته
کامنت
comment