- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو گویی این نالش ز دست کیست آه از دست تو
2 از فشار پنجهٔ جورت چه مالشها نیافت ار دلم رحمی که خون شد بیگناه از دست تو
3 نور رخسار تو شب را کرده روشنتر ز روز اوفتاد از بام گردون طشت ماه از دست تو
4 بس که رنگین است چون گل از حنا سرپنجهات رشتهٔ یاقوت برگردد نگاه از دست تو
5 شد قران پنجهٔ خورشید با ماه تمام از حیا تا کرده رخسارت پناه از دست تو
6 تا جهان باقیست باشد دست بر بالای دست در نظرها پر خنک گردیده ماه از دست تو
7 نیست در اندیشهات جویا جز امید کرم گرچه کاری برنیاید جز گناه از دست تو