1 چون مهرش اگر بود سپر در پنجه ور پنجه کند چو پنجهور در پنجه
2 آن را که چو غنچه نیست زر در پنجه چون تیغ چه سودش از هنر در پنجه؟
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد