1 چون یاد تو را در دل پر خون آرم از هر مژه ای هزار جیحون آرم
2 دانی که ز دیده خون همی چون آرم کز دیده دل حل شده بیرون آرم
1 ننویسی جواب نامه من نامه من نیرزدت به جواب
2 ای عجب فضل تو روا دارد کز لب تشنه بار گیرد آب
1 نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب
2 شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت مرا غریب بماندند و کرد رای غروب
1 گر نه بر آن روی چو دیباستی عاشقی و عشق نه زیباستی
2 دیبه اگر روی تو را ماندی بس دل من عاشق دیباستی