1 چون قسم تو آنچه عدل قسمت فرمود، یک ذره نه کم شود نه خواهد افزود،
2 آسوده ز هر چه نیست میباید زیست و آزاد ز هر چه هست میباید بود
1 تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است کارم ز دست رفته و در پا، فتاده است
2 بیاتفاق صحبت و بیاختیار هجر مشکل حکایتی است که ما را فتاده است
1 مجموع درونی که پریشان تو باشد آزاد اسیری که به زندان تو باشد
2 دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟ زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد
1 عاشقان را شوق مستی، از شرابی دیگرست وین هوا گرم از فروغ آفتابی دیگرست
2 ساقی آب رز برای دیگران در گردش آر کاسیای ما کنون، گردان به آبی دیگرست