چون شاخ گل از باد سحر، بار از حزین لاهیجی غزل 670

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

چون شاخ گل از باد سحر، بار فشاندم

1 چون شاخ گل از باد سحر، بار فشاندم در دامن مطرب، سر و دستار فشاندم

2 بنیاد هوس ریخت، ز پا کوفتن دل بر هر دو جهان دست به یکبار فشاندم

3 فیض کرم ابر سیه کاسه چه باشد؟ مژگان تر خویش به گلزار فشاندم

4 تا از مژه خالی نبود مائدهٔ خون مشت نمکی بر دل افگار فشاندم

5 شرمندهٔ کس نیستم از کلک چو نیسان یکسان گهر خود به گل و خار فشاندم

6 از فیض، تهی بود کنار گل و نسرین دامان نقاب تو به گلزار فشاندم

7 از حوصلهٔ دل قدری بیشتر آمد خونابه اشکی که به ناچار فشاندم

8 جبریل به این مرگ نمرده ست که جان را پروانه صفت در قدم یار فشاندم

9 کردم به چمن یاد بهار خط سبزت در بستر نسرین و سمن خار فشاندم

10 ازشکوه غرض مرحمت یار، حزین نیست گردیست که از خاطر افگار فشاندم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر