چون تو را گشتم ز جان از جهان ملک خاتون غزل 905

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چون تو را گشتم ز جان و دل غلام

1 چون تو را گشتم ز جان و دل غلام من ز جان گویم فلک بادت به کام

2 باد کامت از جهان حاصل ولی میل دل بادا تو را بر ما مدام

3 این همه آتش که در جان منست سخت مشکل می شود سودای خام

4 چون صراحی دل پر از خونم مدام در میان سرگشته ام مانند جام

5 با رخت شبهای تاری همچو صبح بی رخت صبح جهان دارم چو شام

6 خستگان را زود بنواز از کرم تا شوی اندر دو عالم نیک نام

7 همچو شمعم برفروزان روز وصل همچو سروم از در دل می خرام

8 همچو سروم سایه ای بر سر فکن تا جهان گردد از آن رو با نظام

عکس نوشته
کامنت
comment