چون ندادم آن ستمگر از جهان ملک خاتون غزل 880

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چون ندادم آن ستمگر کام دل

1 چون ندادم آن ستمگر کام دل تا به کی باشم چنین در دام دل

2 روی بنما با همه جور و جفا تا شود یک لحظه ام آرام دل

3 ای صبا از روی دلداری ببر پیش آن جان و جهان پیغام دل

4 گو من از دست فراقت سوختم چون درین سودا بپختم خام دل

5 روی چون خورشید تو صبح جهان زلف شبرنگ تو باشد شام دل

6 پسته لعل تو باشد عید روح چشم مخمور جهان بادام دل

7 من ز وصلت باز محرومم چرا دشمنم باشد چنین ناکام دل

8 از شراب وصل خویشم مست کن گر ز لعل دوست باشد جام دل

9 هست از آغاز عشقت آتشی در جهان تا چون شود فرجام دل

عکس نوشته
کامنت
comment