- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون خصم قوی گشت از او دست نگهدار و آزرده مکن مشت گرامی به حجر بر
2 بگذار که پیش آیدش از بخت فتوری آنگه بکنش پوست به یک لمح بصر بر
3 زان پیش که بدخواه به تو چاشت گذارد بگذار بر او شام و ممان تا به سحر بر
4 گویند که نادان را عقل از عقب آید آنگه که فرو ماند مسکین به خطر بر
5 بر مردم احمق چو رود سالی گوید من پار بدم احمق و ماندم به ضرر بر
6 وین طرفه که هرسال نو این گفته شود نو تا بگذردش عمر به بوک و به مگر بر
7 فرصت مده از دست و نگه کن که چه خوش گفت آن مشتزن پیر به فرزانه پسر بر
8 مشتی که پس از جنگ فرا یاد تو آید باید زدن آن مشت ز تشویر بسر بر